جدول جو
جدول جو

معنی پن پلی - جستجوی لغت در جدول جو

پن پلی
نوعی بام پوش گیاهی شبیه گاله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنجعلی
تصویر پنجعلی
(پسرانه)
پنج (فارسی) + علی (عربی) مرکب از پنج (پنجه) + علی (بلند مرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
(سَمْ پُ)
یکی از حواریون است که در باب دین مسیح رسائل چند نگاشت و در 67 م. در شهر رم بقتل رسید. (ترجمه تاریخ تمدن قدیم ایران تألیف فوستل دوکولانژ). بولس. رجوع به بولس شود
لغت نامه دهخدا
(پَمْ)
پم پل. کرسی بخشی در ایالت ’کت دو نور’ از شهرستان ’سن بریو’ دارای 2700 تن سکنه و راه آهن. بندر آن بر کنار دریای مانش و تجهیزات کامل برای صید ماهی روغن دار است
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ)
پشت پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ: در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
حالت و چگونگی په په (پپه) ، پخمگی. چلمنی. گولی. رجوع به پپه و په په شود
لغت نامه دهخدا
از علمای معروف آمریکائی، وی در نزدیکی عشق آباد حفریاتی کرد و در گورکان آنو بعضی اشیاء یافت که شباهت باشیاء سومری و عیلامی داشت، (ایران باستان ج 1 ص 33)، مأمور مؤسسۀ کار خانه جی امریکائی برای تحقیقات راجع به آثار عتیقۀ بابل و کلده، کارهای مهمی بدست وی انجام یافته است، (ایران باستان ج 1 ص 55)
لغت نامه دهخدا
(پِ لُ)
کرسی تارن از ناحیۀ آلبی نزدیک ویور دارای 1315 تن سکنه و صنعت نساجی دارد
لغت نامه دهخدا
بهندی فوفل است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
پهلوی چپ، سمت چپ بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم رخ، یک پهلو، یک طرف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
جن و پری، اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی
شیب دار، سطح شیب دار
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومیاین بازی با گردو انجام می شود و بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
فردی که در رعایت بهداشت اغراق کند، وسواسی
فرهنگ گویش مازندرانی
در گوشی، نوعی سخن گفتن بین دو نفر که ار آن بوی توطئه و تپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه ای با پوست بسیار ضخیم و ترش سلطان المرکبات
فرهنگ گویش مازندرانی
تن و بدن، پشت و پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار هم
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر و رو، پشت و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلکی، مبتلا به تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جوشش آب و ترکیدن حباب های آن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ چپ نگاه کردن، درهم پیچیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ احول
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر، دیرکاشت، زراعتی که دیرتر از موقع کاشت شود، مجازا
فرهنگ گویش مازندرانی
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچولو کوچک، بسیار کوتاه، بسیار سبک، پرنده ای کوچک از خانواده
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر آب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب، جست.، بالا و پایین پریدن، جست و خیز کردن، جفتک زدن، یکه خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درکنار هم، غلت، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
چادر، گاوی که در زمینه ی پوست سفید رنگ آن لکه های سیاه باشد.، پروانه، سبک، چالاک
فرهنگ گویش مازندرانی